ادبیات فارسی دوره ی اول متوسطه رودخانه

مشخصات بلاگ

لحظات خوب و پرباری در کنار هم داشته باشیم . نظرات سازنده یادتون نره . موفق باشید

آخرین نظرات
  • ۲۷ دی ۰۰، ۱۲:۳۲ - کامران پشتوان
    درود

از اینجا میروم روزی تو می مانی و فصلی زرد

بگو با این خزان آرزوهایم چه خواهی کرد؟

از این جا می روم شاید همین امروز یا فردا

تو خواهی ماند تنها در حصار خشت هایی سرد

از اینجا می روم تا شهر فرداهای نا معلوم

که آنجا سرنوشتم هر چه پیش آورد ،پیش آورد

از اینجا می روم اینجا کسی آیینه باور نیست

که دارد آسمانش سنگ میبارد ،زمینش گرد

دریغا دیر خیلی دیر ،خیلی دیر فهمیدم

که من چندی ست هستم از مدار اعتنایت طرد

در آن آغاز بعد از من در این پایان بعد از تو

که خواهی دید خیلی فرق دارد مرد با نامرد

تو را در خوابهایم بعد از این دیگر نخواهم دید

تو را با آب ها آیینه ها معنا نخواهم کرد

نظرات  (۳)

بسیار زیبا و دلنشین
ممنون بابت این شعر احساسی و زیبا..عالیه
با سلام
این مصرع: از اینجا میروم اینجا کسی آیینه باور نیست، هر چی گشتم، همه نوشتن "آیین باور" جز شما
آقای علی زندوکیلی این شعر رو خوندن با آهنگی به اسم "فصل زرد" و ایشون هم "آیینه باور" میگن 
منبع شما کتاب ادبیات فارسی هست؟
ممنون از شما
قشنگ بود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی