از گلِ سرخ لبت زنبور میگیرد عسل
اقتدا
کن بوسه را حی علی خیر العمل
من
همان ماهم که دستانت به دور گردنم
خود نمایی میکند در آسمان پیش زحل
در نگاهم لشکری از هند غوغا میکند
در نگاهت حمله ی افشار بر تاج ِ محل
خسته ام ، ای کاش میشد تا که مهمانم کنی
جرعه ای از چای سبز چشم هایت لااقل
بی تو من بیگانه ام با شعر و وزن و قافیه
رو
نویسی کردن از چشمان تو یعنی غزل...