قمارعشق شیرین است اگرچه باز می بازم
تواز آس دلت مغرور ومن دلخوش به سربازم
چه حکم است اینکه می دانی که حکمن دست من خالی است؟
دل ودستم که می لرزد خودم راپاک می بازم
ورق برگشته است امروز وتو حاکم منم محکوم
چه باید کرد با این بخت ؟می سوزم ومی سازم
توبازی می کنی از رو ومن آنقدرگیجم که
نمی دانم کدامین برگ راباید بیندازم
اگرحاکم تویی ای عشق من تسلیم تسلیمم
همه از برد مغرورند و من برباخت می نازم
قمارعشق با من،مثل جنگ شیر با آهوست
دراین پیکارمعلوم است پایانم از آغازم
منبع اثر:وبلاگ علی اکبر عباسی فهندری