ادبیات فارسی دوره ی اول متوسطه رودخانه

مشخصات بلاگ

لحظات خوب و پرباری در کنار هم داشته باشیم . نظرات سازنده یادتون نره . موفق باشید

آخرین نظرات
  • ۲۷ دی ۰۰، ۱۲:۳۲ - کامران پشتوان
    درود

۷ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

هر گروه اسمی از یک اسم به عنوان هسته درست می شود که می تواند یک یا چند وابسته در پیش یا پس نیز بگیرد .

ساختمان گروه اسمی را می توان این گونه نشان داد:

وابسته پیشین +هسته + وابسته پسین

مثال: این کتاب خواندنی

اسم اگر وابسته نگیرد باز هم گروه اسمی است. چون می توان برای آن ، وابسته یا وابسته های متعدد آورد .

هسته ی گروه اسمی، اسم است یا هرچه در حکم اسم باشد .

 ملاک تشخیص هسته ،اضافه است که به طریق زیر عمل می کند:

۱. وابسته های پیشین به یکدیگر اضافه نمی شوند و در بین آن ها و هسته نیز اضافه وجود ندارد : این دو کتاب

۲. اولین کلمه ای که نقش نمای اضافه می گیرد ،هسته است: کتاب ِ خواندنی

۳. عناصری که پس از هسته قرار می گیرند، وابسته های پسین هستند که همه به یکدیگر اضافه    می شوند:           کتاب ِ خوب ِ من

 

در دو مورد زیر وابسته ی پسین نقش نمای اضافه نمی گیرد :

الف) نشانه ی نکره : انسانی شریف

ب)وقتی که وابسته پسین جمله ی تأویل پذیر باشد: انسانی که شریف است .

 

حداکثر سه وابسته ی پیشین می تواند پیش از هسته قرار گیرد .

وابسته های پیشین:

۱)صفت اشاره : هرگاه واژه های «این»و «آن»و مشتقات آنها همراه با اسم و جانشینان اسم ذکر شوند «صفت اشاره» اند. اما اگر بی همراهی اسم و جانشینان آن ذکر شوند «ضمیر اشاره» هستند

مثال: این دوست از آن دوست بهتر است

این از آن بهتراست

 

نکته: هرگاه بعد از واژه های اشاره شده مکث کوتاهی شود واژه ی مورد نظر «ضمیر اشاره» است.

مثال: این ، مجید است این پسر ،خیلی باهوش است

صفات اشاره عبارت اند از :

 این، آن، همین ،همان،چنین،چنان ،این چنین ،آن چنان این گونه آن گونه این سان آن سان این طور آن طور این همه آن همه این قدر آن قدر همین قدر همان قدر این اندازه آن اندازه همین اندازه همان اندازه

۲)صفت پرسشی :

 هرگاه واژه های « کدام ،کدامین، چه،چگونه ،چطور، چه جور ،چه سان، چه قدر، چه اندازه ،چه مقدار ،چند، چندم ،چندمین ،هیچ و....»همراه با اسم یا جانشینان اسم بیایند «صفت پرسشی»نامیده می شوند.

 اما اگر با اسم یا جانشینان آن همراه نباشد «ضمیر پرسشی» هستند.

مثال: کدام کتاب را دوست داری؟ کدام را دوست داری ؟

 

۳) صفت مبهم: هرگاه نشانه های مبهم « هر،همه،هیچ،فلان، چندین، خیلی، کمی، بسیاری، اندکی ،قدری، برخی، بعضی ،پاره ای، چندان ،...» همراه اسم یا جانشینان اسم ذکر شوند، «صفت مبهم» اندو اگر بدون همراهی اسم و جانشینان اسم ذکر گردند «اسم مبهم» اند.

مثال: آن همه مردم آمدند .                    همه آمدند.

نکته:هرگاه « چند، چندین ، هیچ» مفهوم پرسشی داشته باشند دیگر نشانه مبهم نیستند.

مثال: هیچ عاقلی را می شناسی؟

 

۴) صفت تعجبی: هرگاه واژه های «چه، ،عجب،چقدر» همراه اسم یا جانشینان اسم باشند«صفت تعجبی» هستند و اگر به تنهایی ذکر گردند «ضمیر تعجبی» اند.

مثال: چه کار خوبی کردی !

چه کردی !

 

۵) صفت شمارشی:

 الف)صفت شمارشی اصلی: هر گاه اعداد یک تا بی نهایت با اسم یا جانشینان اسم همراه گردند ، «صفت شمارشی» اصلی اند و اگر به تنهایی ذکر شوند «ضمیر شمارشی»اند

مثال : یک روز پیشت می آیم

ب) صفت شمارشی ترتیبی: صفتی است که با لفظ «-مین» یا «-م» همراه است . صفتی که با «_مین» همراه می شود وابسته پیشین و صفتی که با « -م» همراه می شود وابسته پسین است.

مثال: چهارمین ماه از آشنایی ما فرا رسید

ماه چهارم فرا رسید

 

۶) صفت عالی : همه ی صفت هایی که وند «ترین»را به دنبال دارند «صفت عالی» هستند

مثال: دیدن تو بزرگ ترین (صفت عالی)آرزوی من است

 

۷) شاخص: عناوین و القابی را می گویند که پیش از اسم می آیند . شاخص ها بی هیچ فاصله ای در کنار هسته قرار می گیرندو خود اسم یا صفت هستند و می توانند در جای دیگری هسته گروه اسمی باشند .

مشهور ترین شاخص ها عبارتند از : آقا ، خانم،استاد، حاجی خواهر، برادر، عمو ،عمه ، خاله، تیمسار، سرلشکر، کدخدا، مهندس ، دکتر ، امام و......

مثال: حاج خانم سمیرا از مکه برایمان سوغاتی می آورد .

حاج خانم از مکه برایمان سوغاتی می آورد.

 

نکته ۱) :شاخص ها به تنهایی دارای هیچ نقش نحوی ( فاعلی ، مفعولی،مسندی،...) نیستند .

نکته۲) اگر عناوین و القاب با کسره ی اضافه (نقش نمای اضافه)همراه باشند، شاخص محسوب نمی شوند بلکه هسته ی گروه اسمی اند

 مثال: پدر مجید آمد .

قواعد هم نشینی وابسته های پیشین :

۱. نزدیک ترین وابسته ی پیشین به هسته در گروه اسمی شاخص است . این وابسته معمولا با اسم های خاص انسان به کار می رود مانند: دکتر زرین کوب

۲. هم نشینی صفت ترتیبی (ـُ مین) با ممیز کاربرد اندک دارد مانند : دومین تخته قالی به فروش رفت .

۳. صفت عالی نمی تواند با ممیز هم نشین شود. مثلا نمی توان گفت :بهترین کیلو پرتقال

۴. اگر صفت تعجبی وابسته ی پیشین باشد،هیچ وابسته ی پیشین دیگری نمی تواند بیاید. مثلا ً نمی توان گفت چه چهار گل زیبایی!

۵. صفت مبهم با صفت شمارشی و صفت اشاره هم نشین می شود . مثال:هرهشت تخته قالی به فروش رفت .

۶. صفت مبهم با صفت پرسشی هم نشین نمی شود مثلا ً نمی توان گفت :چند همه کس آمدند

۷. صفت اشاره دورترین وابسته پیشین به هسته است .مثال: همین هشت قطعه طلا ارزش فراوانی دارد .

 

وابسته های پسین

۱) «ی » نشانه ی نکره: کتابی خریدم

۲) نشانه های جمع: دوستان ، کتابها

۳)صفت شمارشی ترتیبی(همراه با پسوند -م): کتاب چهارم

۴)صفت تفضیلی: دوست بهتر

۵)مضاف الیه : کتاب درس ، دفتر ریاضی

۶)صفت بیانی: کتاب سودمند ، دفتر بزرگ

صفت بیانی دارای انواعی است که به اختصار به آنها اشاره می کنیم:

- بن مضارع + نده : خورنده ، بیننده، ....

الف: فاعلی - بن مضارع + « ا » : بینا، شنوا، دانا،....

- بن مضارع +«ان»: خندان، دوان، ....

ب: مفعولی بن ماضی+ه : خورده ، شکسته ، ...

ج: لیاقت مصدر + ی: خوردنی ، دیدنی ،....

د: نسبی اسم + ی«نسبت»:زمینی، آسمانی، خاکی ، قائم شهری ،بروجردی ،

 

قواعد هم نشینی وابسته های پسین :

 

۱. نشانه ی جمع نزدیک ترین وابسته ی پسین به هسته است.مثال :کلاس های پنجم دبستان تعطیل شدند.

۲. نشانه ی جمع بر یای نکره تقدم دارد.کتاب هایی که تازه چاپ شده اند ...

۳. وقتی نشانه جمع و یای نکره و صفت بیانی با هم بیایند مضاف الیه نمی تواند بیاید .می گوییم :دانشجویانی کوشا آمدند . اما نمی گوییم : دانشجویانی کوشا دانشگاه تهران آمدند .

۴. اگر یای نکره و صفت بیانی با هم بیایند ،یای نکره را می توان پیش یا پس از صفت بیانی آورد . مثال : خوابی ترسناک دیدم . یا : خواب ترسناکی دیدم

۵. یای نکره بعد از صفت شمارشی با ـُ م می آید . مثال:قرن هفتمی که در باره آن سخن می گوییم .

۶. هم نشینی صفت بیانی و صفت شمارشی با ـ ُ م امروز کم کاربرد است .مثال : در چوبی سوم

 

عید غدیر

با گریه دارم می نویسم باز

باران گرفته شهر و روستا را

از نو شبیخون می زند پاییز

می گیرد از ما لیدر ما را

باران شدید اللحن می بارد

سونامیی انگار در راه است

گویی که بویی برده جریان

اما " خبر کوتاه و جانکاه" است

ای مرگ بد! خوبان کشی تا چند

ای زندگی! خود محوری تا کی؟

اخراج تلخی بود هادی جان!

این اشتباه داوری تا کی؟

زود است کفشت را بیاویزی

این کار را با ما نکن مشتی!

با اینکه بیدارم ولی از صبح

هی خواب می بینم که برگشتی

یکباره تنها می گذاری مرد

گل های غمگین یتیمت را

پیش از سفر بنشین و روشن کن

تکلیف بازوبند تیمت را

با هر گلی یاد تو می افتیم

قلب هواداران پر از هادی ست

غمگین ترین موجود این دنیا

هر جمعه ورزشگاه آزادی است

رفتن که پایان کبوتر نیست

در آسمان یکه تازی کن

دنیا برات سخت کوچک بود

حالا برو با مرگ بازی کن

با پرچم سرخت بران در باد

پارو بزن تا پیش قایقران

امشب نشسته چشم در راهت

لبخند استقبال ناصرخان

هادی! عزیز قرمز و آبی!

اسطوره از عمق جان قرمز

هرجاکه باشی دوستت داریم

اسطوره پاس گل! خداحافظ...


آمدی گریه کنی شعر بخوانی بروی

نامه ای خیس به دستم برسانی بروی

در سلام تو خداحافظی ات پیدا بود

قصدت این بود از اول که نمانی بروی

خواستی جاذبه ات را به رخ من بکشی

شاخه ی سیب دلم را بتکانی بروی

جای این قهوه فنجان که به آن لب نزدی

تلخ بود این که به جان لب برسانی بروی

بس نبود این همه دیوانه ی ماهت بودم !؟

دلت آمد که مرا سر بدوانی بروی!؟

جرم من هیچ ندانستن از عشق تو بود

خواستی عین قضات همه/دانی بروی

چشم آتش! مژه رگبار! دو ابرو ماشه    !

باید این گونه نگاهی بچکانی بروی

باشد این جان من این تو , بکشم راحت باش

ولی ای کاش که این شعر بخوانی بروی

                                             " شهراد میدری "


اثری نمانده از من، به جز این دو دست خالی

 نه ترانه ای نه شعری نه تبسمی نه حالی

 تو کجای قصه هایی که ندارمت نشانی

ز کرم عنایتی کن بگذر از این حوالی

 به چه خوش کنم دلم را؟ به توهم و خیالات؟

 نه به دیدنت امیدی نه به بودنت وصالی

 شب و روز در عبورند و فقط خدای داند

که چقدر خسته ام من ز گذشت این توالی

 اگر آه بود و حسرت تو ببخش نازنینم

 همه چیز بی تو سخت و همه چیز با تو عالی

بیچاره پاییز دستش نمک ندارد
این همه باران به آدم ها می بخشد

اما همین آدم ها تهمت ناروای خزان را به او می زنند

خودمانیم تقصیر خودش است؛

بلد نیست مثل “بهار” خودگیر باشد تا شب عیدی زیر لفظی بگیرد

و با هزار ناز و کرشمه سال تحویلی را هدیه دهد

سیاست “تابستان “هم ندارد که در ظاهر با آدمها گرم و صمیمی باشد

ولی از پشت خنجری سوزناک بزند

بیچاره .. بخت و اقبال “زمستان” هم نصیبش نشده

که با تمام سردی و بی تفاوتیش این همه خواهان داشته باشد

او “پاییز” است رو راست و بخشنده

ساده دل

فکر می کند اگر تمام داشته هایش را زیر پای آدم ها بریزد

روزی.. جایی لحظه ای از خوبی هایش یاد می کنند

خبر ندارد آدم ها رو راست بودن و بخشنده بودنش را به پای محبتش نمی گذارند

عادت آدمها همین است ..

یکی به این پاییز بگوید

آدمها یادشان می رود که تو رسم عاشقی را یادشان داده ای

دست در دست معشوقه ای دیگر پا بر روی برگهایت می گذارند

و می گذرند تنها یادگاری که برایت می ماند

صدای خش خش برگ های تو بعد از رفتن آنهاست

ناراحت نباش پاییز،

این مردم سال هاست به هوای بارانی می گویندخراب


زمانه وار، اگر می پسندی ام کر و لال

به سنگ فرش تو این خون تازه باد حلال

مجال شکوه ندارم ولی ملالی نیست

که دوست جان کلام من است در همه حال

قسم به تو که دگر پاسخی نخواهم گفت

به واژه ها که مرا برده اند زیر سوال

تو را ز دفتر حافظ گرفته ام یعنی که تا همیشه

ز چشمت نمی نهم ای فال

تو فصل پنجم عمر منی و تقویمم

به شوق توست که تکرار می شود هر سال

مرا ز دست تو این جان بر لب آمده هم نهایت نیست

که آسان نمی دهم به زوال

"بیا ،عبور کن از این پل تماشایی،ببین،

ببین چگونه گذر کرده ام ز هر چه محال